فرهنگ روستا- دوبیتی ها

پیش گفتار(۱)

      پيش از اين ، زماني كه هنوز روستاي ما همانند بسياري ازروستاها قلب تپنده تري داشت و كانون زندگي بسياري از خانواده ها و خانوارهایی بود که هر یک با دنیایی آرزو و امید در آبادانی این روستا می کوشیدند. در آن زمان جوانان وپا به سن گذاشته گان فراوانی بودند كه در حين كار و تلاش  زندگي در صحرا و بيابان ، در سفر و حضر و در لحظات خلوت خويش اشعاري را زير لب زمزمه مي كردند و در واژه واژه هر بيت آن احساسات و آرزوها ی قلبي و اندیشه های خود را بازگو مي كردند.

      هم بودند جوانان عاشقي كه با لحن و لهجه اي زيبا سرشار از شوق و آرزو حالات دروني خود را با آوازي دلنشين مي خواندند. همچنين بودند زنان و دختراني كه در پشت كارگاه هاي بافندگي خانگي، يا در حين انجام كارها و وظايف روزانه، يا در هنگام لالايي خواندن در گوش كودكان خود گاه دوبيتي هايي را نيز از احوالات روحي ، احساسي و نيز گله مندي خود از دوري و بي وفايي يار و آرزوها و آمال خود مي خواندند.

      گاه در دل روز يا شبهايي سرشار از سكوت و آرامش،آواز دلنشين شباني كه گله را در جايي خوابانده بود در کنار آتش برافروخته همراه با نواي ني خود اشعاري را مي خواند و شب روستا را پر مي ساخت از كلماتي كه بسان جويباري از احساس و مهر و عشق از هر سو جاري مي شدند و بگوش ها و سینه ها فرو می نشستند و مردم این اشعار را به دوبيتي می شناختند. شبانان روستا يكي از پرو پا قرص ترين دلبستگان به اين اشعار بعد از جوانان عاشق دلسوخته محسوب مي شدند .بسياري ازدوبيتي هاي زيبا و دلنشين وصف حال و كار شبانان و عاشقاني است كه به احتمال قوي بايد از زبان همين افراد جاري شده باشد.

      طبيعت با تمامي جلوه هاي خود در زمزمه هاي خوانش (خواندن)این اشعار روستاييان موج مي زند.گفتمان این دوبیتی ها با استفاده از واژگاني كه کاربرد روزمره داشتند چنان دركنار هم قرارمي گرفتند كه زندگي روستا را با همان رنگ و بوي واقعي خود تصوير مي كردند.هيچ تلاش ساختگي نیز در پيدا كردن واژه ها و قالب هاي شعري براي گوينده مطرح نبود .شايد عنصر اصلي مورد نياز برای خلق این اشعار  وجود ذوق و درك  و لمس واقعي زندگی بود و نه چیز دیگر. هم از این روست که این دوبیتی ها هنگامی که با همان لهجه ی محلی خوانده می شوند بخوبی می توانند حالات درونی گوینده را بیان نمایند.

      چوپاني كه در آخرين لحظات باقي مانده ي روز قصدانجام فريضه نماز را دارد و گله نیز شتابان براي بازگشت به روستاست ،او را در تنگناي وقت و زمان قرار مي دهد و ناگزيرش مي سازد از شتابان نماز گذاشتن . پيش از شروع نماز مكنونات قلبي خود را به اين زيبايي با خداي خود در میان می گذارد که ناخود آگاه انسان به یاد موسی وشبان مثنوی مولانا می افتد:

نمازي مي خونم رو ور تل زرد       خدايا قبول كن كه گله م رفت

      فضاي روستا تا پيش از غلبه امواج راديو و تلويزيون پر از اين نوع اشعار ساده اما به لحاظ مضامین،مملو از موضوعات ادبی ، مردم شناسی ، جامعه شناسی و... بود .بي جهت نيست كه ديگر مانند گذشته دوبيتي ساخته نمي شود. حتي در روستا ها هم اين نغمه هاي شيرين ديگر كمتر بگوش مي رسد. شايد به جرات بتوان گفت تنها كساني كه باقي مانده اند و اين اشعار را مي خوانند (البته اگر راديوی خود را خاموش كنند)همين چوپانان باشند. بی تردید تغییر فضای عمومی روستاها یعنی رسوخ بلامنازع زندگی شهری نقش تعیین کننده ای در بروز این پدیده دارد.

ادامه